معرفی وبلاگ
این وبلاگ با اغاز انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران وبه نام مرد دهم marddahom ثبت شده است و بعد از انتخابات به نام راز گل نرگس تغییر نام یافت و قصد این است در زمینه های مختلف مطالبی ارزشمند را گرد اوری کرده و در خدمت بازدید کنندگان عزیز باشیم موفق باشید در پناه حق
صفحه ها
دسته
فیدها
وبلاگ دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 15693
تعداد نوشته ها : 51
تعداد نظرات : 1
Rss
طراح قالب
GraphistThem241

به خانه می رویم

من . تو . او همه به خانه می رویم

بدنبال آدرس

سفر به دیگر سو

سفر به درون

بدنبال راهنما

اسرار سفر

بدنبال دستهای شفابخش

عالم عجیب ارواح

در محضر استاد

آدرسی برای یافتن

قرار ملاقات

آمده ام به سوی تو

با هم به سوی خانه رویم

باران می بارید

بارانی تند می بارید

قطرات باران با شتاب

با زمین بر خورد می کردند

قطرات با هم جمع شده جاری می شدند

و راه را هموار می کردند

پاک می کردند

عطراگین

میکردند

و ما هم آماده بودیم

به سوی خانه رویم

چهارشنبه سیم 2 1388 20:2
  •  تقدیر
  •  من کودکی بودم
  •  او نیز کودکی بود
  •  من و او در عالم رویایی خویش
  •  خانه ای می ساختیم
  •  داستانها می بافتیم
  •  روز به روز قد می کشیدیم
  •  دست تقدیر
  •  فاصله ای انداخت میان من و او
  •  اما خانه رویائی مان یکی بود
  •  سالها گذشت او در انتظار من من در انتظار او
  •  نه او در انتظار من من گمشدم او پیدایم کرد
  •  یک روزی از خواب رویایی خود
  •  پنجره ای از پس کوههای بلند آویختم
  •  در سرزمین سر سبز از ساده گی
  •  و من به ساده گی رویاهایم او را دیدم
  •  با بالهای رنگین مثل گلهای بهاری
  •  باز پر پرواز من باز شد
  •  و در آن بیکرانه آخر دنیا به او رسیدم
  •  و او سالهاست با من است
  •  من واو با ساده گی هایمان ساده زندگی می کنیم
  •  و لذت این زندگی عالمی دارد
  •  لذت این ساده گیها عالمی دارد
  •  لذت ساده گی نه صداقت
  •  او یا می خندد یا می گرید
  •  من در هر دو حال خنده می بینم
  •  اما گریه هایش قلبم را می لرزاند
  •  و من نیز می گریم و او می خندد
  •  و من نیز می خندم هر دو می خندیم
  •  هر کس از دور ما را ببیند
  •  دو دیوانه را می بیند که می خندند
  •  در گذر از سالهای ساده گی
  •  در گلدان آرزو هایمان دو نهال گلی کاشتیم
  •  یکی گل من یکی گل او
  •  نه دو تا گل برای هر دو تامون
  •  اسمشان را یکی از زمین یکی را از آسمان گرفتیم
  •  در گذر عمر روزگارمان گلهای گلدانمان قد کشیدند
  •  و من نه او پرستاری گلها را پیشه خود کرده بود
  •  و من برای بازی با دلم
  •  در خانه رویاهای کوچکیم پنهان می شدم
  •  ما دیگر خود را فراموش کرده بودیم
  •  فکر اینکه همه زندگی گلهای گلدان ماست
  •  ترس از فردای نیامده ما را نگران می کرد
  •  آسیب پذیر بودیم
  •  با گذشت روزگار
  •  حصارهای مقاومی برای باغچه زندگیمان ساختیم
  •  و او همیشه همراه من
  •  و من دل نگران از هجوم تند باد زندگی
  •  با همه نگرانیها امیدوار مهربان عاشق در راهم
  •  اما انگار دیروزبود
  •  که من سفر کردم از شهری به شهری
  •  پشت کوههای سر به فلک کشیده
  •  حیران شدم حیران به این عظمت
  •  به این شکوه زندگی
  •  به اقتدار زندگی به این سرنوشت به این تقدیر
سه شنبه بیست و نهم 2 1388 1:20
 
  • یاشارسان
  • نازلی بالا گوزل گلستاندا یاشارسان
  • گیجه گوندوز یازوب اوز شعروی سن
  • او گلستاندا بیتن لاله لره قاش گوز آتارسان
  • هدفون گر بیوک اولسا اولاجاق اقتدارون
  • رویاده کی سن منزلووه تز چاتاجاقسان
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388 13:10
  • می بینم
  • تو را همواره می بینم
    تو را همواره با صفا می بینم
    تو را در گردش ایام و روزگار با حیا می بینم
    تو را در کنج تنهایی سر افراز می بینم
    تو را در عشق بهار می بینم
    تو را در راه تند رو می بینم
    تو را در دامن مادر پاک می بینم

    تو را در دوستی رازدار می بینم

    تو را با غمها آشنا میبینم
    تو را با هنر یکجا می بینم
    تو را در شعرت زیبا می بینم
    تو را در رودخانه غیر ممکن ممکن می بینم
    تو را غمخوار یار می بینم
    تو را اسرار راز می بینم
    تو را با قهر آشتی میبینم
    تو را در تنهایی با جمع می بینم
    تو را در ظلمت بینا می بینم
    تو را شایسته شعر میبینم
    تو را رویایی در پرواز می بینم
    تو را با خدا می بینم
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388 12:50
  • برگی برای نوشتن
  • سالیان سال است قلم را بر می دارم
  • و روی ورقه های سفید
  • کلماتی را پشت سر هم ردیف می کنم
  • صفحات پر می شوند
  • از سرتا پای ورقه ها را نوشته ام
  • مروری می کنم
  • برگه ای را پاره می کنم
  • و باقی نوشته ها را در بایگانی می گذارم
  • در فرصتهای پیش آمده
  • دو باره می خوانم
  • برگه ای دیگر که نوشته هایش برایم غریب است پاره می کنم
  • و این کار تکرار می شود
  • سالیان سال است که من هنوز نوشته هایم را پاره می کنم
  • و هنوز هم می نویسم
  • برگهای سفید کاغذ در انتظار کلماتی هستند
  • که از مغزم خطور می کند و تازه متولد شده اند
  • با قلم روی ورق کاغذ سر می خورند
  • در انتظار زندگی بر روی این کاغذ سفید
  • و من روزی دیگر آن را می خوانم
  • اگر آن روز آن برگ نوشته را پاره نکنم
  • روزی دیگر به سراغش خواهم رفت
  • و پاره خواهم کرد
  • چیزی دلم را آرام نمی کند
  • بدنبال نوشته هایی هستم
  • که روح در آن جریان داشته باشد
  • روح عشق روح زندگی
  • روح عظمت روح اقتدار
  • روح شهامت روح شجاعت
  • روح گذشت روح ایثار
  • روح خدا
  • اما نوشته های من غم غربت دلتنگی ناکامی
  • ناله نفرین بدبختی رسوایی حرام بدبینی نکوهش را به همرا ه دارد
  • می ترسم این نوشته هایم جز من دیگران را نیز بیازارد
  • با افسوسی غمبار با امیدی تازه قلم به دست می گیرم
  • و زمانی میرسد دوباره می نویسم
  • و باز نه باید که اصلاح کنم
  • من باید بنویسم
  • تمامی کلمات حق زندگی دارند
  • من باید حرفها ی دلم را به نقش در آورم
  • و رویاهای شیرینم را زندگی بخشم
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388 12:47
  • مردی که ... می میرد 
  • میدانستم که خواهم مرد
  • برای اطمینان بیشتر به گذشته سفر کردم
  • برای خاطر جمعی به حال نظر کردم
  • برای صحت دیده هایم
  • برای اطمینان دیده هایم
  • به گورستان رفتم
  • مطمئن شدم
  • که من نیز خواهم مرد
  • همچون پدرم
  • همچون مادرم
  • همچون بردران و خاهرانم که در گورستان دفن شده اند
  • من نیز خواهم مرد
  • برای بعد از مردنم قبری که به من می دادند
  • جای خیلی کوچکی بود
  • ابعاد و اندازه اش را ورنداز کردم
  • اگر وضع مالیم خوب باشد مقبره ای...
  • نمی دانم باید فکر کنم
  • باز می دانم که خواهم مرد
  • فکر می کنم...
  • دیر نیست
  • از کجا آغاز کنم...
  • اما آرزوهایم
  • رویاهایم
  • وسوسه های درونم را چه کنم
  • ای کاش راهی می یافتم
  • که چیزی را از دست نمی دادم
  • به آنچه که در دلم هست می رسیدم
  • آیا راهی هست
  • به ضمیرم به درونم رجوع می کنم
  • از آرشیو بایگانی شده اش
  • مطالبی را برای من یاد آور می شود
  • ا ی مرد تو روزی خواهی مرد
  • برای آنکه در این دنیا در آن دنیا
  • چیزی را از ذست ندهی
  • آرزوهایت را وسوسه هایت را و...
  • همه چیز را به دو نیم کن
  • نصف نصفش کن
  • بعد کوله بارت را ببند
  • پنجاه درصد به درد زندگی آخرت بخورد
  • پنجاه درصد به درد زندگی این دنیا
  • رویا ها و آرزوهایی که می سازی
  • پنجاه پنجاه مشترک از این دو مقصد باشد
  • همه خواسته هایت را با آخرتت شریک کن
  • هم دنیا را خواهی داشت هم آخرتت را
  • به فکر فرو رفتم
  • مگر شدنیست
  • نمی دانم با ید فکر کنم
  • باز می دانم که خواهم مرد...
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388 12:35
  • آلنیمین یازیسی
  • ترجمه قسمتی از شعر آلنیمین یازیسی اثر استاد شهریار
  • سرنوشت
  • هر وقت بیدار می شوم از خواب
  • فراموشی آمده خود را پیدا نمی کنم
  • نمی دانم کجا هستم
  • اینجا کجاست
  • خانه و زندگی جلوی چشمانم غریبه است
  • انگار که در گذشته ها هستم
  • می گویم من همان آدمم
  • مثل سابق در اداره ام
  • با عجله می خواهم سر پا بلند شوم
  • می بینم
  • دست و پاهایم کمرم دیگر یاریم نمی کنند
  • قدرتی نمانده به ایستم سر پا
  • پیری هنوز یادم نیست
  • می گویم حتما بیمارم
  • می خواهم دوباره همسرم را صدا کنم
  • که دارو داری بیار که مریضم
  • اما خانه که انگار گورستان است
  • از سر وصدای بچه ها خبری نیست
  • حتما با هم قهر هستند که هیچ صحبت نمی کنند
  • هیچ سر و صدایی از همسرم نیست
  • انگار این بار کسی مرا تکان می دهد
  • به هوش می آیم حواسم به حال عادی بر می گردد
  • باز خود را پیدا می کنم
  • می دانم آنچه پیش می آید پیشانی نوشت من است
  • در این حال یکباره سیاهیها فرود می آیند
  • انگار در و دیوار بر سرم آوار شده اند
  • مانده ام زیر آوارها
  • حال در یک قبری تاریک هستم
  • از هیچ طرف نوری برایم نیست
  • ...
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388 12:32
  • تبسم خورشید
  • اولین دیدار من بود
  • او یقین انگار برایم آشنا بود
  • مرا به میهمانی فرا خواند
  • سروری عاشقانه در من جان گرفت
  • در میهمانی او آنچه خدا داده بود بود
  • در زمین خدا یکبار به دور خورشید چرخیدیم
  • هنوز مدار کامل نگشته بود که از مدار پرتاب شدم
  • از میهمانی یار دور شدم در کهکشانها غریب افتادم
  • همه بیگانه بودند
  • همه آشنایان به سرعت از کنارم می گذشتند
  • و من تنها بودم
  • می لرزیدم خدایا من کجا هستم
  • هشت بار به همراه سیارات دیگر
  • به دور خورشید چرخیده بودیم
  • یک روز به همان مداری رسیدم
  • که او مرا به میهمانی فرا خواند
  • و من در شب بودم
  • در تاریکی مردی را دیدم خسته دلریش
  • با کوله باری از محبت... عشق...صفا... دست بر دعا بود
  • خدایا من بنده ناچیز تو هستم...
  • او برایم آشناست
  • او امین است او احمد است
  • او حسین یا حسن است
  • او ضامن آهوی خسته است
  • او برایم آشناست
  • او برایم جلوه ای از ماه دارد
  • من او را می شناسم
  • در شهر کوفه در تاریکی شب
  • در خانه یتیمی... آری باید او باشد
  • من او را می شناسم
  • او امین و احمد است
  • یا علی در کوفه است
  • یا حسین در کربلا او کدام است
  • او یکیست او جلوه ای از ماه نوری از خورشید دارد
  • او برایم آشناست او آشنای آشناست
  • این منم مجنونم و بیگانه ام
  • او آشنای عالم است
  • او هنوز دست بر دعا دارد
  • بادی می وزد و درختان به خنده می افتند
  • می خندند می لرزند روی سجاده اش گلریزان می کنند
  • همه به سجده می افتند
  • در هم فرو رفته ام
  • بند تسبیحم پاره گشته و دانه های مروارید عشقم
  • در کوچه پس کوچه های تاریک این شهر گم گشته اند
  • در فکر فرو رفته ام و امید به یافتن دارم
  • با امید به یافتن گمشده ام
  • با چشمانی کم سو در کوچه های شهر می گردم
  • کوچه ها تاریک و ناهموار امید به یافتن دارم
  • نور ماه به کمکم آمده است
  • تا صبح چیزی نمانده است
  • صبح سپید نزدیک است
  • او هنوز دست بر دعا دارد
  • دانه ای از مروارید گمشده ام در نور ماه می درخشد
  • صدای اذان می آید
  • تبسمی مرا به میهمانی خورشید دعوت می کند
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388 12:25
  •  مبهوتم
  • برای زندگی نفس می کشم
  • تلاش را مایه کار می کنم
  • در مسیر کار وزندگی
  • به راهی می رسم
  • راه بی خبری
  • راه شهوت
  • راه ظلمت
  • راه ظلم و جور وستم
  • همه از هم می دزدند
  • شرافت زیر پا جان می دهد
  • راه را باید جست
  • و من مبهوتم
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388 12:23
  • هجرت
  • روزی به راه افتادم
  • به چپ رفتم
  • به راست رفتم
  • بت را دیدم
  • در چپ
  • در راست
  • خواستم ستایش کنم
  • سوختم
  • به راه افتادم
  • خواستم الهی شوم
  • به خود نظر کردم
  • به آسمان رفتم
  • گم گشتم
  • به حقیقت رسیدم
  • خود را نیافتم
  • به بینهایت رسیدم
  • ...
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388 2:53
  •  آغازهجرت
  • هزار راه که رفتم
  • به نقطه اول رسیدم
  • به آغاز راه
  • اولین راه هجرت
  • آخرین راه هجرت
  • هنوز در راهم
  • نقطه آغاز همان نقطه پایان همان نقطه آغاز
  • آغاز هجرت آغاز
  • اولین راه هجرت
  • آخرین راه هجرت
  • در میان این دو راه هجرت
  • ...
يکشنبه بیست و هفتم 2 1388 2:49
X